رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

رایان عشق بابامامان

اخرین وابستگی بسرم به من

بالاخره به هرسختی بوددوسال ودوماه به پسرم شیردادم انقدرگفتم هجده ماهگی بگیرازش دوسالگی بگیرولی من بیتوجه به همه حرفابه پسرم تادوسال ودوماه شیردادم وانقدراروم وبانازونوازش ازش شیرگرفتم که اصلااذیت نشدتادیشب نصفه شب بیدارشدوچنان جیغی میکشیدکه جیگرم کباب شدیه لحظه میخواستم بهش شیربدم ولی دیدم اگه بدم فرداخودش اذیت میشی بعدازخوابیدنت باخنده. من نشستم گریه کردم برام سخت بود واقعاشیردادن به بچه یه حس عاطفیه خیلی قویه که وقتی مادرداره ازبچش شیرمیگیره هم خیلی اذیت میشه ازشیرگرفتن بچه علاوه برسخت بودن برای بچه برای مادرم خیلییییی سخته تعجب میکنم تاحالانشنیدم درباره مادراتواین مرحله واقعامادرم به اندازه بچش اذیت میشه ازلحاظ روحی من که اولین شب که بد...
8 دی 1393

منتظرتم ای اینده

عش رامیابم.خداوندازاون روزی که عشق رادرخانه مانهاده هرروزمثل روزاول میابمش میجویمشومیبوسم نه این عشق نیشت این چیزی ست فراترازعشق بالاترازعشق اخ ای کاش بودنت راپسرنازم میتونستم. درک کنم کاش میتونستم بگم تووجودت چیه عشقه ،زندگیه،امیده وجودخودمه زندگیه منه نه باورکن باوجودتوتیکه ای ازخدارواحساس میکنم خدایا دوستت دارم بهترین تیکه از.......خودت،قلبت،بهشتت،نمیدونم درکش برای من انسان دشواره. درزندگیه پرازفرازونشیب من قراردادی. درسهایی توزندگیم گرفتم که بهترین قسمتش پسرم رایان هست بهترین درس زندگیم روبهم دادی اونم رایان هست رایان یعنی صبرتحمل یعنی عشق یعنی پاداشت میدونم وایمان دارم رایان پاداشته ای اینده منتظرتم پسرم. پاداشتم رودراینده بهم میده من ح...
8 دی 1393

بدون عنوان

سلامممم  عزیزکم میدونم  خییییییلی دیرکردم ولی تنهادلیل نیومدم تویی باورکن تمام وقتم وتمام لحظه های ناب زندگیموتومیسازی باورکن دروغ نگفتم که تمام وقتموتومیسازی نمیدونی چه پسری شدی وای چه پسری قابل توجه دخمل دارا 
29 مرداد 1393

بدون عنوان

سلامممم  عزیزکم میدونم  خییییییلی دیرکردم ولی تنهادلیل نیومدم تویی باورکن تمام وقتم وتمام لحظه های ناب زندگیموتومیسازی باورکن دروغ نگفتم که تمام وقتموتومیسازی نمیدونی چه پسری شدی وای چه پسری قابل توجه دخمل دارا 
29 مرداد 1393

قلبکم (قلب کوچکم)

ای که تو همه نفسم ای که تو قلب کوچکم میدونستی هرکدوم از لبخندهایم  رامدیون خنده های وقت وبی وقتت هست نمیدونم چراوقتی میخندی من هم باهات میخندم بدون ان که دلیلش رابدانم برایم جالب بود امروز باهرخنده تومن هم میخندیدم درصورتی که دلیلی برای خندیدن نداشتم واین یعنی عشق
28 آبان 1392

واکسن یک سالگی

واکسن یک سالگیت روباشش روز تاخیر زدی  اینجامپل یه مردمنتظربابایی هستی بیاددنبالمون بریم واکسن بزنی یکم حوصلت سر رفت داری فوتبال بازی میکنی تابابایی بیاد ووقتی رسیدیم بهداشت اول طبق معمول قدووزنت کرد بهد نوبت واکسنت شدالکل رومالیدبه پات غش کردی ازگریه بقیه اش که دیگه قابل پیش بینیه چه کردی   ...
26 مهر 1392

تولدت مبارک

بعداز اومدن ازمشهدبرات یه تولدخانوادگی گرفتیم عزیزم تولدت مبارک اینم از تم زنبوری اینم کیک زنبوری عاشق این هدیت شدی بهش میگی گگ گگ (وازطرف دایجون مهرشادبود) ...
26 مهر 1392

تولدت مبارک

ده مهرتولدت بود من وبابایی اول تصمیم داشتیم برات جشن بزرگی بگیریم ولی موکولش کردیم وقتی کمی بزرگترشدی وتصمیم گرفتیم هزینه ای که میخوایم برای جشنت بگیریم بریم مسافرت وچه سفری بهتر ازمشهدمقدس عزیز دلم اولین سفرت به مشهدبود دقیقا ساعت 12:30 ظهر10مهرمن شما وبابایی توحیاطحرم بودیم واین عالیییییی بودانشالاقسمت بشه هرسال تولدت بریم مشهد اینم از رایان اینجاهم داره بازی میکنه اینجا تودستای کوچولوت پرکبوتره داشتی بازی میکردی که یه پرکبوترپیداکردی وکلی باهاش بازی کردی وکنجاوی کردی اینجاهم رفتیم پاساژپارسیان وبرات خریدکردیم وشماهم خوبببببب ماشین سواری کردی اگه توجه کنیم میبینیم که رنگ ماشینت تغییرکرده روزقبل یه کوچولوخس...
26 مهر 1392