جینان ایان
امروزصبح برای اولین باریه چیزیروکه دوست داشتی ازدست دادی وبه خاطرش خیلی اشک ریختی ومن باهرقطره اشکت مقمردموزنده میشدم وتودلم میگفتم کاش همیشه چیزهایی روازدست بدی که ارزش گریه کردن نداشته باشه موضوع ازاین قراره که شماداشتی توفنجون کوچولوی گل قرمزی اب میخوردی وبامن درحال بحث بودی که باطریه اب روبدم دستت تاخودت اب بریزی ومداوم تکرارمیکردی ایان(رایان)ایان....ایان همه اب ههههههفدای حرف زدنت بشم منم گفتم نه همه نه میریزی همون تولیوانت کافیه که ناگهان فنجونت ازدستت افتادوشکست توهم شروع کردی به گریه که جیانننننننن(لیوان) جیان ایان(لیوان)رایان حالاچون یه دست کاملشوداریم یکی دیگه بهت دادم وکلی دل داریت دادم بازم گریه میگردی ومیگفتی این جیان نههههه جیان رایان ههههه دورت بگردم مادرررررررراخرم راضی نشدی اب بخوری توش منم دیدم ساکت نمیشی شروع کردم قصه تعریف کردن که یه روزی انی داشت تولیوانش اب میخورد ولیوانش افادشکست وانی رفت پیش مادرش و.........بقیه ماجراکه انی قصه ماگریه نکردچون مادرش یه لیوان خوشکل ترشوبهش داد امیدوارم توهم باهرازدست دادن یه چیزبهتروپربارتروزیباترنسیبت بشه گلمممم