لحظه هایی از جنس عشق
امروز پسرمون دو ماه وده روزشه دیگه رایان جون این روزها حسابی ما رو به وجد میاره با خنده هاش وحرف زدنش البته فقط کو کو یا قا قا میکنه و من و مامانش لذت میبریم خیلی جالبه بگم که هر وقت صدای منو میشنوه به شدت دست و پاشو تکون میده و به من میفهمونه که باهاش بازی کنم ویا بغلش کنم و تو اتاق بگردونمش تااسباب اثاثیه خونه رو نشونش بدم اخه خیلی اینکارو دوست داره و حسابی اروم میشه البته زود هم خسته میشه ونق میزنه و اینموقع فقط مامانش میتونه با نازکردن وشیر دادن ارومش کنه .
البته تو این دو ماه و اندی رایان ما حسابی اذیت شد دو بار بخاطر دادن شیر خشک حالش بهم خورد که بعد فهمیدیم بهش نمیسازه ویه بارم برای واکسن دو ماهگیش که تب کرد وپادرد داشت ویه بار دیگه که خیلی من و مامانش داغون شدیم بخاطر ختنه بود که رایان جون اون موقع ٤٧ روزش بود وشنبه ٢٧ ابان بود من با همفکری مامانش بهترین بیمارستان (بابل کلینیک)وبهترین دکتر(دکتراوصیا)راانتخاب کردم مشکل اینجا بود که رایان پوست حساسی داشت و این باعث دیرتر خوب شدن اون شد واونروزها ما خیلی نگران بودیم وشب و روز نداشتیم وبا لطف خدا بعد از ده روز کاملا خوب شد.
رایان عزیزم کاش میدونستی من و مامان چقدر دوستت داریم